شب ، تار و پودِ چادرت مادر
خورشید محو چشم های تو
هفت آسمان در سینه ات پنهان
راهِ بهشت از زیر پای تو
دست خدا در دست های توست
وقتی قنوت عشق می گیری
چشم ملائک خیس باران است
وقتی سرِ سجّـاده دلگیری
هر دانه ی تسبیح می افتد
با ناز انگشـتان لـرزانت
من قصّه های غصّه ی خود را
می خوانم از چشمان گریانت
وقتی که دلگیرم تو دلگیری
وقتی که می خندم تو خندانی
نشنیدی حتّی از لبم حرفی
راز مرا امّا تو می دانی
م . ناصری فروردین94
منبع: hoor63.parsiblog.com
(قافیه های سرگردان)